هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

هامان هستی مامان

سفر به مشهد

سلام پسرم امروز یکدفعه دایی تصمیم گرفت مارو همراه آقا حون ببره مشهد سفر غیرمنتظره ای هست واز اینکه بابا حامد کار داره و نمی تونه بیاد ناراحتم ولی امیدوارم دست پر برگردیم این چند روز کلی مهمون داشتیم و با تمام غمی که توی دل منه شما گل پسرم خیلی بازی کردی و خوشحال بودی فردا صبح میریم و انشاءالله یکشنبه برمی گردیم دعاکن امام رضا آقاجونو شفای خیر بده هامانم دارم از ذره ذره شدن عزیزترین فرد زندگیم داغون می شم خیلی سخته دیروز جواب نهایی رو دکتر داد و از ادامه درمان هم قطع امید کرد پسر عزیزم شمارو خیلی دوست دارم ولی همه می دونن که من عاشقانه آقاجونو دوست دارم ازت می خوام دعا کنی که خدا این نعمتو از ما نگیره الان هم ٣١ تیر ماه ١٣٩٠ ساعت ٤٥ /١٢...
31 تير 1390

سفر به مشهد

سلام پسرم امروز یکدفعه دایی تصمیم گرفت مارو همراه آقا حون ببره مشهد سفر غیرمنتظره ای هست واز اینکه بابا حامد کار داره و نمی تونه بیاد ناراحتم ولی امیدوارم دست پر برگردیم این چند روز کلی مهمون داشتیم و با تمام غمی که توی دل منه شما گل پسرم خیلی بازی کردی و خوشحال بودی فردا صبح میریم و انشاءالله یکشنبه برمی گردیم دعاکن امام رضا آقاجونو شفای خیر بده هامانم دارم از ذره ذره شدن عزیزترین فرد زندگیم داغون می شم خیلی سخته دیروز جواب نهایی رو دکتر داد و از ادامه درمان هم قطع امید کرد پسر عزیزم شمارو خیلی دوست دارم ولی همه می دونن که من عاشقانه آقاجونو دوست دارم ازت می خوام دعا کنی که خدا این نعمتو از ما نگیره الان هم ٣١ تیر ماه ١٣٩٠ ساعت ٤٥ /١٢...
31 تير 1390

معجزه

شب بخیر هامان جان در حال حاضر که دارم می نویسم ساعت 20/12 دقیقه نیمه شبه و شما خواب هستی ما منتظریم مهمونهامون از راه برسن مسافرای عزیزی هستند ولی به خاطر مسئله ای که پیش اومده خیلی خوشحال نیستیم پسرم امروز کلی با شما صحبت کردم و ازت خواستم با قلب کوچکت دعا کنی تا معجزه ای رخ بده و همه ما ازاین کابوس وحشتناک نجات پیدا کنیم  من خیلی امیدوارم که خدا این بار هم لطفشو از ما دریغ نمی کنه چون خدا خیلی مهربونه امیدوارم فردا خبرای خوش داشته باشم و بیام بنویسم   خیلی دوست دارم پسرم ...
28 تير 1390

معجزه

شب بخیر هامان جان در حال حاضر که دارم می نویسم ساعت 20/12 دقیقه نیمه شبه و شما خواب هستی ما منتظریم مهمونهامون از راه برسن مسافرای عزیزی هستند ولی به خاطر مسئله ای که پیش اومده خیلی خوشحال نیستیم پسرم امروز کلی با شما صحبت کردم و ازت خواستم با قلب کوچکت دعا کنی تا معجزه ای رخ بده و همه ما ازاین کابوس وحشتناک نجات پیدا کنیم من خیلی امیدوارم که خدا این بار هم لطفشو از ما دریغ نمی کنه چون خدا خیلی مهربونه امیدوارم فردا خبرای خوش داشته باشم و بیام بنویسم خیلی دوست دارم پسرم ...
28 تير 1390

درد دل

کاش قلبم درد تنهایی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت برگهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت پسرم زندگی پستی و بلندی زیاد دارد سعی کن آنقدر محکم و استوار باشی که طوفان غمها نتواند به تو آسیبی برساند دلم می خواست الان می تونستم باهات درد دل کنم و حسی رو که در درون دارم رو باهات درمیون بذارم ولی  هنوز  شنیدن این مسائل برای شما خیلی زوده امیدوارم روزی که وبت رو می خونی شاد باشی عزیزم ...
22 تير 1390

درد دل

کاش قلبم درد تنهایی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت برگهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت پسرم زندگی پستی و بلندی زیاد دارد سعی کن آنقدر محکم و استوار باشی که طوفان غمها نتواند به تو آسیبی برساند دلم می خواست الان می تونستم باهات درد دل کنم و حسی رو که در درون دارم رو باهات درمیون بذارم ولی هنوز شنیدن این مسائل برای شما خیلی زوده امیدوارم روزی که وبت رو می خونی شاد باشی عزیزم ...
22 تير 1390

غم دل

گفتمش بي تو چه مي بايد کرد ؟ عکس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم کو؟ تاري اززلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه رومي بوسيد به من ازدور نگاهش را داد ... يادگاري به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!! هامان جان اصلا دوست نداشتم از ناراحتی هام برات بنویسم ولی امشب تلفنی داشتیم که تمام غمهای عالم رو به دل من و بابا ریخت پسرم وقتی این مطلب رو تونستی خودت بخونی همه چی رو برات توضیح خواهم داد ...
22 تير 1390

غم دل

گفتمش بي تو چه مي بايد کرد ؟ عکس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم کو؟ تاري اززلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه رومي بوسيد به من ازدور نگاهش را داد ... يادگاري به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!! هامان جان اصلا دوست نداشتم از ناراحتی هام برات بنویسم ولی امشب تلفنی داشتیم که تمام غمهای عالم رو به دل من و بابا ریختپسرم وقتی این مطلب رو تونستی خودت بخونی همه چی رو برات توضیح خواهم داد ...
22 تير 1390

بدون عنوان

جیرجیرک به خرس گفت: دوستت دارم خرس گفت: الان وقت خواب زمستانیه منه ورفت که بخوابه در حالیکه نمیدونست عمر جیرجیرک فقط ۳ روزه !!   هامان جانم :   زندگی گذراس پس به فکر خودسازی وهمنوعان خودباش........           ...
21 تير 1390

بدون عنوان

جیرجیرک به خرس گفت: دوستت دارم خرس گفت: الان وقت خواب زمستانیه منه ورفت که بخوابه در حالیکه نمیدونست عمر جیرجیرک فقط ۳ روزه !! هامان جانم : زندگی گذراس پس به فکر خودسازی وهمنوعان خودباش........ ...
21 تير 1390